desktop.bolg.ir https://desktop.bolg.ir bolg.ir fa bolg.ir bolg.ir منی که من نیست... https://desktop.bolg.ir/post20.php نبودناتو دیر رسیدناتو شیطناتاتو و گاهی دروغای کوچیکتو همه و همرو جوری برای خودم توجیح میکنم که صدمه ای به بت من نخوره و این همه ساده باوری در من عجیبه و یادم میاد که چه رابطه هاییرو که پیش از برگشتنت سر یکی از این مسائل به اتمام رسونده بودم واقعا این عشق چیکار میکنه با آدم؟!!! 1401|5|2|0 15|36 https://desktop.bolg.ir/post20.php دلتنگی های عاشقانه... https://desktop.bolg.ir/post19.php پنح روزی هست که رفتی سفر و من جوری دلتنگم که انگار هرگز نبودنتو تجربه نکردم قرارمون این بود که بعد از 6 روز برگردی ولی حالا که عید فطرو با یک روز تاخیر اعلام کردن ناگفته خودم منتظرم که شنبه بیای پریشب که انلاین شدی و بهم زنگ زدی بیشتر از هر چیزی ذوق اینو داشتم که وسط همهمه خانوادت دلتنگم شدی و یادم افتادی با اون شرایط استرسزا باز هم انلاین شدی و چند دقیقه ای منو به یه فنجون نگاه گرم با چاشنی شیرینی لبخندات دعوتم کردی البته که زیبایی صدا کردن اسمم بعد از 1401|5|2|0 15|36 https://desktop.bolg.ir/post19.php اولین ماهگرد برگشتنت...♡ https://desktop.bolg.ir/post18.php اولین ماه با هم بودنمون گذشت با اندکی دلخوری و مقدار زیادی عشق امیدوارم دنیا تا آخرین روز زندگی برام پر از ماه های با تو بودن باشه خداوندگار عشق♡ شب این روز که برام با دلخوری گذشت با خواسته نامعقولت امیدوارم فردا بتونی این دلخوریو برام حل کنی 1401|5|2|0 15|36 https://desktop.bolg.ir/post18.php هوس آلوده ترین بودنش... https://desktop.bolg.ir/post17.php چرا با اینکه انقدر نزدیک به تنم بود بازم حالم خوب نبود چرا حس میکنم یه چیزی این وسط اشتباهه چرا احساسم اون جوری که پیش بینی میکردم نیست کدوم تیکه این پازل مفقوده که هیچی اونجوری که باید نیست؟! 1401|5|2|0 15|36 https://desktop.bolg.ir/post17.php شروع دوباره... https://desktop.bolg.ir/post16.php شمارو نمیدونم اما من بلد نیستم از زمان حال لذت ببرم تا بود حسرت نداشتن جناب عشق غمگینم میکرد حالا که هست حالا که کنارمه ترس دوباره از دست دادنش غمگینم میکنه امروز حس کردم کنارش اون حسی که دنبالش بودمو نداشتم ولی الان که فیلمشو نگاه میکردم صداشو که شنیدم حس کردم همچنان برای تک به تک واژه ها و حرکاتش میتونم بمیرم و فقط ترس دوباره رفتنشه که باعث میشه محتاط باشم باعث میشه دیگه از الانو بودنش لذت نبرم ولی از الان به بعد دیگه نمیخوام به گذشته فکر کنم خوب یا بد 1401|5|2|0 15|36 https://desktop.bolg.ir/post16.php یار من یاری داشت،یارِ یار نیز یاری داشت... https://desktop.bolg.ir/post15.php آخ که امشب چقدر پر بغضم چقدر سخته خدای عشقت رو به روت باشه و از علاقش به آدمایی بگه که تو نیستی از روابط عمیقی بگه که تو یه سر این رابطه نیستی و غمگینتر از همه اینکه باید صبورانه به حرفاش گوش کنی چون میدونی که قبل از هر چیز باید رفیق و سنگ صبورش باشی باید یاد بگیری تلخ ترین حرفاشم شنونده باشی تا همیشه تو اولین شنونده درد و دلاش باشی تا همیشه وقتی پر از حرف و غم میشه یادش باشه که تورو داره که میتونه تورو شریک غم هاش بکنه ولی همه اینا تاوان داره تاوانی به 1401|5|2|0 15|36 https://desktop.bolg.ir/post15.php آخرین حسرت رفع شده این زندگی... https://desktop.bolg.ir/post14.php امروزمو کنارش گذروندم براش تولد گرفتم یه جشن کوچیک دو نفره و چقدر تا ابد امروز تو ذهنم حک میشه وقتی امروزمو با پارسال مقایسه میکنم به این میرسم که واقعا وقتی خدا برای یکی بخواد میتونه خیلی راحت از فرش به عرش برسونه و من پارسال و تمام 14 سال گذشته این روزامو به غمگین ترین حالت ممکنو در حسرت نبودنش میگذروندم ولی این 3 روز گذشته با اینکه بی خوابی و استرسای خیلی زیادیو گذروندم ولی حال دلم ارومه یه ارامش خلسه طوری که با کلمات نمیشه بیانشون کرد امروز وقتی خواست 1401|5|2|0 15|36 https://desktop.bolg.ir/post14.php من و طعم عاشقانه... https://desktop.bolg.ir/post13.php به نظر من اگه میخواین طعم واقعی هر خوراکیو تو جهان بچشین بگین عشقتون اون خوراکیو براتون بخره امروز داشتم کتاب میخوندم یه سری خوراکیم دور خودم ردیف کردم از آلوچه ها و دَلال فرستاده شده خواهری تا پاستیل جناب عشق البته ناگفته نماند که کلی با خودم کلنجار رفتم که اولین بسته از پاستیلارو بخورم با نه و اینکه کدومو باز کنم خلاصه بعد از کلی جنگ درونی پاستیل تدیو باز کردم یعنی عطر و طعم این پاستیل انقدر برام خوشایند بود که انگار اولین پاستیل عمرمو داشتم میخوردم تازه 1401|5|2|0 15|36 https://desktop.bolg.ir/post13.php https://desktop.bolg.ir/post12.php امروز بعد از 10 روز تونستم جناب عشقو تو تماس تصویری برای چند دقیقه ببینم و تازه فهمیدم که چقدر دلتنگش بودم روز زیادی قشنگی شد وقتی با خنده میگفت چی میخوای از جون تصوراتم پاتو از وسط تصوراتم بکش بیرون و اینکه نمیدونم چرا تازگیا همه چیزو با تو تصور میکنم و در جوابش گفتم چون خوب میدونی هیچکس تو دنیا به اندازه من عاشقت نیست دیوونت نیست و تایید کرد روز بی نظیری بود وقتی مثل روشنیه روز میشد از تو نگاهش عشقو دلتنگیو خوند من میمیرم برای جناب عشقی که خیلی از حرفارو 1401|5|2|0 15|36 https://desktop.bolg.ir/post12.php خلاصه نویسِ حوادث گذشته... https://desktop.bolg.ir/post11.php خیلی وقته چیزی ننوشتم نه اینکه حرفی نبوده یا اتفاقی نیفتاده نه اتفاقا خیلی پر از فراز و نشیب بودم ولی دست و دلم به نوشتن نمیرفت به هر حال، الان اومدم یه خلاصه ای از روزهای گذشته بنویسم اول از همه اینکه باید بگم یک هفته ای با جناب عشق تو قهرطوری گذروندیم و خب راستش قبل این قهر فکر کرده بودم که دیگه باید نقطه پایان خط این رابطرو بذاریمو فکر میکردم نبودش دیگه اذیتم نمیکنه ولی خب اون یک هفته نبودش انقدر اذیتم کرد که فهمیدم هنوزم سخته برام نبودنش و این شد که 1401|5|2|0 15|36 https://desktop.bolg.ir/post11.php